توضیحات
مامان کانگورو کارو را از کیسهاش بالا آورد و گفت: «دشت را نگاه کن! خیلی قشنگ است«.
کارو لبخند زد. چشمانش را بازِ باز کرد تا همهچیز را ببیند. پرندهها، صخرهها و بازی کانگوروها…»
»کارو» بچه کانگوروی کوچکی است که دوست دارد زودتر به دنیا متولد شود و دیگر نمیتواند ماندن در کیسۀ مادرش را تحمل کند. و به همین علت دست به ماجراجویی میزند. ماجرایی که به کودک میآموزد هر کار باید در وقت خودش انجام شود. و اگر فرصت پرداختن به آن را از دست بدهیم شاید دیگر هرگز نتوانیم اشتباهمان را جبران کنیم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.