میروی با فرق خونین، پیش آن روی کبود
شهر بیزهرا، که مولا! قابل ماندن نبود
مسجد کوفه کجا؟ پشت در و کوچه کجا؟
ضربهی کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود
با وضو، آمد به قصد لیلةُالفَرقت، علی!
ابنملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
دور محرابت، نمیبیند ملائک را مگر؟
با چه رویی، دارد این شمشیر میآید فرود؟
چارده قرن است از قتل عدالت رد شدی
از کنار خون او، دنیا! چه راحت رد شدی
صبح نزدیک است و دلها در فراقش، بیقرار
تا رسد، زیبا رخی، عین علی، با ذوالفقار
کینهای از ذوالفقارت داشت گویی در دلش،
تا چنین فرق تو را وا کرد، شمشیرِ حسود
رسم شد شقُّالقمر کردن میان کوفیان
از همین شمشیر، درس آموخت عاشورا، عمود
در وداعت با حسین، اشک تو جاری میشود
دیدهای گویا از اینجا، خیمهها را بین دود
بین فرزندانی اما این حسینت را غریب
میکُشندش با لبان تشنه، در بین دو رود
با یتیمان آمدم پشت سرای زینبت
شیر آوردم، پدر جان! دیر آوردم، چه سود؟
آدرس دفتر
تهران، شهر ری، میدان حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام)، خیابان قم، نرسیده به میدان فرمانداری، خیابان کاشانی، کوچه شهید سید برزگر، پلاک 13
کلیه حقوق برای وب سایت رسمی استاد محمد شجاعی محفوظ می باشد.