مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
در بهشت هر چیزی اعم از چشمه ها، کاخ ها، میوه ها و... تابع اراده و میل مؤمن است. همه چیزش را خودش خلق میکند. این هم به شرطی است که مؤمن در دنیا اراده اش را تابع اراده خدا کند و خودش را تحت ولایت خدا قرار بدهد.
بحث امروزمان درباره بهشت اختصاص به چشمههای بهشت دارد. بحث آب در نظام خلقت، بحث بینهایت مهمی است و یک بحث معرفتی دارد که قرآن کریم میفرماید: «وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ[1]=و عرش خدا بر آب قرار دارد ».
ما فقط صورت نازله آب را میشناسیم. قرآن میفرماید: «وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ[2]= و هر چیز زندهاى را از آب پدید آوردیم». حیات و زنده بودن همه چیز از آب است، اما این فقط در ظاهر و یک مقوله ی مادی نیست؛ بلکه حقیقت آب مایه حیات همه چیز در همه عوالم است و خود آب حقیقت برتری دارد. کما اینکه قرآن کریم میفرماید: «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[3]= و هیچچیز در عالم نیست، مگر آنکه منبع و خزانه آن نزد ماست، ولی ما از آن بر عالم خلق مگر بهقدر معین فرو نمیفرستیم».
پس خلقت کاملاً ریاضی است. تمام مواد و عناصری که شما در طبیعت و در نظام فیزیکی و نظام شیمیایی میبینید، یک حقیقت برتری در نظام ملکوتی دارند که به اندازه معینی نازل میشوند.
یکی از 4 نهر اصلی بهشت، آب است، یکی عسل، یکی شیر و دیگری شراب است. اینکه قرآن دائماً در اوصاف بهشت میفرماید: «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ[4]= بهشتهایی که از زیر آنها نهرهایی جاری است». این مقوله آب همیشه کنار انسان حضور دارد. در بهشتها هم حضور دارد و جزء لاینفک حیات دنیایی و آخرتی انسان است. در مقیاس ابدیت ما با آب زنده هستیم. بعضی از بزرگان در مقولههای عرفانی، آب را «ولایت» معرفی کردند و گفتند: ولایت یا «حقیقت مائیه آب را معرفی کردند که بهصحت مقرون است. همانطور که همه چیز از ولایت زنده است که اگر ولایت نباشد، حیاتی هم نیست و فقط با ولایت است که همه چیز ارزش وجودی پیدا میکند. بعید نیست که این کلام کلام دقیق و درستی باشد.
بهشت به اراده نیکوکاران مزین می شود
ابرار (نیکوکاران) در قیامت شخصیتهای خاصی هستند. آنها از آب جامی مینوشند که آمیزهای از کافور دارد و از چشمههایی که آن را خود بهشتیان هر جا بخواهند، ایجادش میکنند. همه چیز مؤمن در بهشت، تابع ارادهاش است. ساختمان و دکوراسیون و هر چه که در بهشت هست، همه مربوط به اراده مؤمن است.
اینطور نیست که انسان با یک امر ثابت لایتغیر در آنجا روبرو باشد. همه چیز پیشنهاد است. ملائکه برای شما ساختند و سلیقهشان اینطوری بوده و به سلیقه شما میخورد یا نمیخورد باید بروی در آن زندگی کنی. اصلاً چنین چیزی وجود ندارد. همه چیز تابع اراده شماست. حتی قیافه و هیکل و اندام خودت و قیافه و هیکل هر کسی که قرار است در بهشت با تو باشد. دائماً هم اینها تغییر میکنند و هم شما میتوانید اینها را تغییر بدهید. این آیه فوقالعاده مهم است. این آیه یک بخشی از مقام خلیفة الهی انسان را مشخص میکند که بهشت تابع اراده مؤمن است.
در آیه دیگری میخوانیم که: «فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ[6]= و در آنجا هر چه نفوس را بر آن میل و اشتهاست و چشمها را شوق و لذت، مهیّا باشد». در بهشت هر چیزی تابع اشتها و میل و شهوت مؤمن است. همه چیزش را خودت خلق میکنی. مؤمنی که اراده خودش را تابع اراده خدا کند و خودش را تحت ولایت خدا قرار بدهد، در بهشت به راحتی میآفریند.
بعضی انسانها چون با بُعد حیوانی به خیلی از آیات و دستورات دینی نگاه میکنند، با اکراه و اجبار عمل میکنند. مثلاً میگویند حالا خدا چرا به این نماز و حجاب و روزه گیر داده و.... او چون با آن بُعد زنانه و مردانگی خودش، یعنی بُعد جنسی اش به خدا و دین نگاه میکند، احساس کراهت میکند. از این رو، دینداریاش هم از طریق بُعد حیوانیاش است. چون آن چیزهایی که خوشش نمیآید، زیر بارش نمیرود.
اما آدمی که به بلوغ عقلی و فوق عقلی میرسد، برایش ولایتپذیری عین کمال است. اکراه و ناراحتی در او نیست. تلاش میکند خودش را تابع ولایت کند. نه اینکه زور بزند.
این مقام، مقام خیلی بزرگی است. اولیاء خدا اینطور هستند. پوست کلفت نیستند و در مقابل ولایت، مقاومت هم ندارند. کسی که دقیقاً میفهمد قرار است با این کار زیر ولایت خدا یا زیر ولایت معصوم باشد، دیگر با هیچ کس کاری ندارد.
بعضیها چون خدا را میشناسند، در ارتباط با خدا به او اعتماد دارند. چون اهل بیت را میشناسند، به آنها اعتماد دارند. عاشق بیارادهگی در مقابل خدا و اهل بیت میشوند.
شنیدنِ بعضی ها با شدنِ شان یکی است. یعنی همین که می شنوند، میشوند، کار تمام است و رشد می کنند. شنیده که این کار باید انجام بشود و هست، همین برایش کافیست. اما بعضی ها اینطورند که اگر صد بار هم به آنها بگویی این کار غلط است، این کار را نکن، این کار اشتباه است، این کار جهنم ساز است، این کار گناه است، باز نمیتواند زیر بار برود. حرف، حرف خودش است. تابع میل و اراده خودش است. به راحتی زیر بار ولایت نمیرود.
چقدر خانم ها هستند که در شوهرداری تابع اراده خدا نیستند، یا آقایان در زنداری تابع ولایت خدا نیستند. هر طوری دلشان میخواهد شوهرداری یا زنداری میکنند. در نوع رفتار با پدر یا مادر، خانواده همسر، فرزند، اصلاً دنبال این نیستند که ببینند خدا از چی راضی است. فقط خودش و نفسش مهم است.
اینکه در بهشت همه چیز تابع اراده تو می شود، علتش این است که در دنیا همه رفتارهایت تابع اراده خدا بوده. خدا هم میگوید حالا که تو در دنیا طوری عمل کردی که همه چیزت تابع اراده من بود، در اینجا من هم همه چیز را تابع اراده تو میکنم.
نیکوکاران در بهشت از باده اى مهرشده نوشانیده شوند
آدم باشعور و عاقل هیچ وقت دلش را درگیر مشکلات دنیاییاش نمیکند. اگر دلش درگیر مشکلات دنیایی بشود، جهنم سراغش میآید. البته اگر فکر درگیر شود، اشکالی ندارد، اما دل نباید درگیر شود.
خیلی خوب است که آدم بتواند دلش را خلوت کند. اگر دل را مشغول نکنی و مشغولِ صاحبِ دل بکنی، در کنار دغدغههای دنیایی، آرام است. این آدم همانی است که میآید روی این تخت ها مینشیند و از دنیا فقط خاطره دارد.
یکی از اساتیدمان آیت الله مجتهدی میفرمود: (این نیز بگذرد). اگر به یک مشکلی برخورد کردید، قبولش نکردی و به غصه و خرد کردن اعصاب خودت و طرف مقابل افتادی، نشانه ی این است که دل مشغول شده.
فرمول (این نیز بگذرد) این است که "خدا بزرگ است". این جور آدم ها حالا روی این تخت مینشینند و به همدیگر نگاه میکنند. اینها وقتی چشم شان به نعمت ها هم میخورد، صورت شان بشاش میشود، میخندند و تازه میشوند. معلوم است که نعمت هایی را در بهشت میبینند و با آن روبرو هستند. این نعمتها ابدی هم هستند و بهشتیان می دانند که از آنجا بیرون نمیآیند. آنها همیشه در برخورد با نعمتها تازگی را می بیند. حواس انسان اگر به این موضوع باشد، دیگر خودش را پست نمیکند که برای یک مشکل دنیایی غصه بخورد. چون غصهاش یعنی جهنم. آدم اگر به خاطر این غصه عصبانی شود، آن یک عذاب ویژه دارد. همین ناراحتیاش انسان را از این نعمت محروم میکند.
باده مختوم یعنی بادهای که مُهر دارد. به قول امروزی ها یک باده تازه و سربسته است. مُهرش به مسک است. حالا حضرت فرمود: اگر بویش به اهل دنیا برسد، اهل دنیا از شوق میمیرند. اهل دنیا طاقت بوی عطر بهشتی را ندارند. واقعاً باید رفت و دید. البته میشود انسان در دنیا اینها را پیدا کند و استشمام هم بکند، ولی باید شامهاش را پیدا کند. همانطور که باید ذائقهاش را پیدا کند، شامهاش را هم باید پیدا کند و بتواند بو بکشد. اینها خیلی مهم است.
اینکه بیایید کمالات جمادی یک نفر را ببینی و آنقدر احمق بشوی که بگویی یعنی من مثل این نمیتوانم بشوم. من باید ماشینم از این بهتر باشد. تا می بیند که باجناقش، جاری یا خواهرش، برادرش. یک ذره وضعش بهتر است، میبینی میخواهد رقابت راه بیاندازد.
مسابقات اقتصادی همین که ما در سطح کشور خودمان میبینیم افراد با هم تنافس دارند، مسابقه و چشم و همچشمی دارند، در خانه و مبل و تلفن همراه و لباس و صورت.
وقتی که شما تنافس اینطوری میکنی اتفاقات بدی میافتد: یکی این که قیمت تو پایین میآید، به شدت در چشم آسمانیان و فرشتهها و خدا و ملائکه و اهل بیت پست میشوی و دوم اینکه آخرتت را از دست میدهی.
وقتی آدم خلوت دل ندارد، آن وقت نمیتواند برسد. خلوتی که برای قرب و شدن نیاز دارد، ندارد. ولی دلش با صد خلوت دیگر شلوغ است. با چیزهای دیگر خلوت میکند و این آدم شلوغ است. این به درد کار نمیخورد، این آدم به درد باشگاه انبیاء و فرشتهها و اولیاء خدا و الهی نمیخورد.
یک اصول جدایی دارد. خودت هم نمیتوانی درستش کنی. وقتی خودت میخواهی درستش کنی، خراب میشود. توحید آدم باید خیلی قوی شده باشد تا آدم به رفاقت برسد.
قرآن میگوید ما قبول داریم شما با هم تنافس و چشم و همچشمی دارید. ولی چشم و همچشمیتان را در بُعد فوق عقلی بیاورید.
اگر چشم و همچشمیتان در بخشهای پایینی باشد، به جهنم میروید و فاسق هستید. پس چشم و همچشمی در این چهارتا با هیچ کس نکنید. بلکه باید چشم و همچشمی در بخشی که مربوط به شخصیت و ابدیت شماست، داشته باشید.
چطور در عشق خدا میگوید اگر سه معشوق در رأس عشقتان نباشد: «الله، اهلبیت و جهاد» فاسق هستید. باطن انسانی ندارید. موقع مردن هم به شکل انسان نمیمیرید. به شکل یکی از این حیوانات انسان محشور میشود. چطور عشقت را تنظیم میکند. حالا میگوید مسابقهات را هم در همین زمینه بگذار. اگر میخواهی با کسی مسابقه بگذاری بیا در عشق به الله، قرب به الله و اطاعت از الله و رفاقت با الله در این بخش مسابقه بگذار. در سرباز خدا شدن و همحزبی خدا شدن، رفیق خدا شدن در اینها با بقیه مسابقه بگذارید.
«وَمِزَاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ[8]= و ترکیب طبع آن شراب ناب از (چشمهای از) عالم بالاست». مسابقه را حالا بیخیال شویم. این مسابقه خودش داستان دارد. خدا میگوید در اینها با هم مسابقه بگذارید. این چشمه آمیختهای از تسنیم است. تسنیم خودش یک داستان ویژه دارد که آدم باید واقعاً وقت بگذارد و اینها را شناسایی بکند که اینها چه هست؟ اینها مقامات و درجات خودتان است. اینها آینده خودتان است.
میگوید مزاج این آمیخته با تسنیم است. آب چشمه تسنیم است. حالا آن چه هست یک توضیحی برایش میدهد.
ولی «عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ[9]= سرچشمهای که مقربان خدا از آن مینوشند». فقط همه نمیتوانند از این چشمه بخورند. برای مقربون یک چشمه دیگری هست. این چشمهخاص آنهایی است که نزدیک هستند. یعنی خودیها میخورند. آنهایی که خالص هستند. آنها، شهدا، عاشقها، آنهایی که اهل قرب بودند و همه چیزشان را پای معشوقشان ریختند. هیچ وقت هم ناراحت نبودند و خودشان را هم با هیچ کس مقایسه نکردند.
بهشت/چشمه
کلیدواژه ها:
آثار استاد